آرشیدا عشق مامانی و باباهی آرشیدا عشق مامانی و باباهی ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره

☺☻آرشیدا خورشید آریایی☺☻

اولین چهار شنبه سوری آرشیدا

دیشبی جاتون خالی سحر دختل خانم همسایه اومد دنبال مامان که بیا تو خیاط  آتیش بازی ... دیشبی جاتون خالی سحر دختل خانم همسایه اومد دنبال مامان که بیا تو خیاط آتیش بازی ما هم آماده شدیم و رفتیم خلاصه ماشین عمو سیروس دایی سحر با اون اسپیکل خاش یه آخنگ قشنگ دو تا خم آتیش گلمز بزرگ همه همسایه های مجتمع جمع بودند تازه دولبین خم یادمون لفت ببلیم عسک بس که من نگ نگ کدم  خب بابا آخه شبه من خوابم میاد خلاصه از اون تلقه ها با اون صدا بلندشون خیلی میاومد من بگل مامانیش سه بال از لو آتیش خا پلیدیم بعد مامانی خی میجفت زلدی من از تو سلخی تو از من بعد آجیل شب ٤شنبه سولی و میبه و شکلات و چاهی و ...که همسایه خا آولده بودند خلی خوب بود بعد ب...
24 اسفند 1390

تولد قلب آرشیدا

دل نوشته های مامان زهره   مینویسم برای عشقم برای وجودم برای خورشید زندگی ام که تا ابد برایش باقی بماند عاشقانه دوستت دارم مادر صفحه آخر آرشیدا معجزه قرن رو بخونید چه زود گذشت روزی که بهترین روز زندگی من و بابا بود روزی که قلب کوچولوی تو شروع به تپیدن کرد و زندگی مون رو پر از شادی و نشاط کرد هیچ موقع اون لحظه رو از یاد نمی برم روزی که یکی از معجزه های خدا رو به چشم دیدم و اون تو بودی دلبر مامان  الان دقیقا یک سال از اون ماجرا میگذره و تو 5ماه و 5 روز و 5 ساعت داری و روز به روز ، ساعت به ساعت، دقیقه به دقیقه، ثانیه به ثانیه بیشتر و بیشتر و بیشتر دوستت دارم وقتی که با دیدن من اون طور دست و پای کوچولو تو ت...
17 اسفند 1390

من امشب بلا اولین بار غذا خولدم (عکس)

مامان تصمیم گلفته کم کم بخم غذا بده تا خودش تموم نشده  ... وای مامانی داره برام سوف دلست میکنه خلی خمشزس   مامان یکم لیخت تو گاشگم و اجازه داد خودم بخولم   بعدش خم که سیر شدم لالا کدم خواب ناز آرشیدا بعد از خوردن یه کاسه لعاب و شونصد بار شیر خوردن  ...
14 اسفند 1390

تولد پنج ماهگی(عکس)

 آرشیدا کوچولو در شب تولد پنج ماهگی     من 5 ماهه شدم خالا دیجه به قول مامان بلا خودم خانمی شدم وگتی مامان نازم میکنه یه عالمه بلاش ناز میکنم مامان هم کلی قلقلکم میده منم کلی میخندم یه جولایی مامان تمام وگت در اختیار منه آخه مامان که امسال بلا فوق قبول شد به خاطل من استعفا داد چون دکتل خلاکوخی جفته بود نی نی ها خیلی مخم تلند  . من با کمک مامانی خالا دیجه میتونم بشینم و بایستم ، روزها کلی توی آیینه نگاخ میکنم و به مامان میخندم که مامان کلی گلبون دهن بی دندونم میشه  بیشتل وختا مامان والونه میذاردم اما من زودی خشته میشم و نق میزنم اما بضی وختا که بالا سلم رو اسباب بازی میذاره کلی سلم لو میبلم بالا تا نگاخشون...
12 اسفند 1390

عکس های منتخب آرشیدا از یک تا صد روزگی

مامانی بلام عسک های چهره از یک لوزگی تا صد لوزگی رو برام گلچین کرده و ...وای که چگد بعضی هاش خنده داره خاله ها و عمو ها لفطا نظرهاتون لو در بقیه شلکک ها بگذارید یک روزگی   دو روزگی   سه روزگی   4 روزگی   5 روزگی   6روزگی   7 روزگی   9روزگی   10روزگی    لباس هامو چگد بلام بزلگ بودند   11روزگی شیل میخولدم سیر میشدم دیجه نمیخواستم لبم لو غنچه میکدم   12روزگی   13روزگی دشتم شه کوشولو بوده   15روزگی   16روزگی آخه بابایی شه بوس مخکمی کدی 20روزگی ...
9 اسفند 1390

جمعه و گردش (عکس)

جمعه صبح که از خواب بیدار شدیم بابا پیشنهاد داد بریم پارک بازی بدمینتون ... جمعه صبح که از خواب بیدار شدیم بابا پیشنهاد داد بریم پارک بازی بدمینتون کنال لودخونه، مامان که از شب قبلش نخود و لوبیا خیش کلده بود آبگوشت روز جمعه رو بار گذاشت و خلاصه سوار ماشین شدیم و زودی لسیدیم به پالک، وای که چه خوای بهالی بود بابا و مامان منو گذاشتند وشط میدون یکی لفت اینطلف یکی لفت اون طلف ام دو تا لاکت بدبینتون خم گلفته بودند دشتشون با یه توف کوشولو کی خی میلفت اینطلف و اون طلف  . منم که وشطش خسته شدم شلوع کلدم گریه ، مامانی سریع اومد بغلم کد و گفت خوب شد آشیدا گلیه افاد نفسم بند اومد اینو که جفت منم کلی خندیدم  اما دیجه تا میلفتند ب...
30 بهمن 1390
1